لهستان، مجارستان و جمهوری چک، علاقهمند به پیوستن به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) بودند و این باعث نگرانی رئیس جمهوری روسیه شده بود. البته، یلتسین خاطرنشان کرد، هر کشوری می تواند خودش تصمیم بگیرد که دوست دارد در چه اتحادی باشد اما بیدرنگ ادامه داد که افکار عمومی روسیه، گسترش ناتو به شرق را به عنوان «نوعی انزوای جدید» روسیه تلقی میکنند، عاملی که او اصرار داشت که باید در نظر گرفته شود. یلتسین همچنین به معاهده «دو به علاوه چهار» (پیمان مربوط به اتحاد مجدد آلمان در سال ۱۹۹۰) اشاره کرد.
این نامه اولین باری بود که روسیه، غرب را به شکستن قول خود متهم کرد. و علیرغم این واقعیت که آمریکایی ها این اتهام را رد کردند، هرگز راه حلی برای این چالش پیدا نشد - وضعیتی که پیامدهای گسترده ای را به همراه داشته است که تا به امروز کشیده شده است. اساساً هیچ موضوع تاریخی دیگری وجود ندارد که به اندازه اختلاف نظر بر سر آنچه که دقیقاً در سال ۱۹۹۰ بر سر آن توافق شد، روابط بین مسکو و غرب را در سه دهه اخیر مسموم کرده باشد.
در سالهای پس از ارسال نامه یلتسین، ناتو ۱۴ کشور در شرق و جنوب شرق اروپا را به عضویت خود پذیرفته است و کرملین از اینکه در هر مرحله فریب خورده شکایت کرده است. همین اواخر، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، خطاب به غرب گفت: «شما بی شرمانه ما را فریب دادید.»
تمرکز خشم کرملین دیگر منحصراً بر توافق دو به علاوه چهار نیست، بلکه اساساً بر روی تمام توافقاتی است که از زمان فروپاشی دیوار برلین در مودر آنها مذاکره شده است. پوتین در اواخر ژانویه گفت: «شما در دهه ۱۹۹۰ به ما قول دادید که (ناتو) یک اینچ به سمت شرق حرکت نخواهد کرد.»
اما این همه چیز نیست. در پایان ژانویه، سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، نامهای سرگشاده به همتایان غربی خود نوشت و در آن به تفاهمات بیشتری اشاره کرد. او به ویژه بر منشور امنیت اروپا تمرکز کرد که ریشه در توافقهای حاصل شده در سال ۱۹۹۰ داشت. شرق و غرب در آن زمان توافق کرده بودند که هر کشوری حق دارد آزادانه اتحادی را که میخواهد در آن عضویت داشته باشد انتخاب کند، و در عین حال بر این موضوع «تقسیم ناپذیری امنیت» تاکید کرده بودند. بعداً، همانطور که لاوروف در نامه خود به صراحت اشاره میکند، این «وظیفه هر کشوری شد که امنیت خود را به بهای سلب امنیت سایر کشورها تقویت نکند.»
بنابراین، آیا پوتین درست احساس می کند که روسیه توسط گسترش ناتو به شرق فریب خورده است؟
گزارشی از شاهدان مختلف درباره بحث های مختلف بین غرب و مسکو پس از فروپاشی دیوار برلین وجود ندارد. در سال ۱۹۹۰، ارتش واقعی از سیاستمداران و مقامات عالی رتبه از مسکو، واشنگتن، پاریس، لندن، بن و برلین شرقی برای بحث در مورد موضوعات گوناگونی از جمله اتحاد دوباره آلمان، خلع سلاح ناتو و پیمان ورشو، منشور جدید و ... هم آمدند.
اما خاطرات حاضران در این نشست با هم منطبق نیست. «رولان دوما» که در سال ۱۹۹۰ وزیر امور خارجه فرانسه بود، بعداً گفت که متعهد شده است که نیروهای ناتو به قلمرو اتحاد جماهیر شوروی سابق پیشروی نکنند. اما «جیمز بیکر» وزیر وقت امور خارجه ایالات متحده، چنین وعدهای را رد میکند. این در حالی است که «جک متلوک» که در آن زمان سفیر ایالات متحده در مسکو بود، میگوید به اتحاد جماهیر شوروی «تضمین قاطعانه» داده شد که ناتو به سمت شرق گسترش نخواهد یافت.
نسخههای سخنرانی ارائه شده توسط میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، به ویژه گیج کننده است. او در یک مورد گفت که هلموت کهل صدراعظم آلمان و آمریکاییها به او قول دادهاند که ناتو یک سانتیمتر به سمت شرق حرکت نخواهد کرد. اما در نمونهای دیگر، او گفت که «موضوع گسترش ناتو هرگز مورد بحث قرار نگرفت» - با این حال او اصرار داشت که غرب روح توافقات حاصل شده در آن زمان را نقض کرده است.
خوشبختانه، اسناد زیادی از کشورهای مختلف که در مذاکرات شرکت کردند وجود دارد، از جمله یادداشتهایی از گفتگوها، متن مذاکرات و گزارشها در دسترس است. بر اساس این اسناد، ایالات متحده، بریتانیا و آلمان به کرملین پیام دادند که عضویت کشورهایی مانند لهستان، مجارستان و جمهوری چک در ناتو منتفی است. در مارس ۱۹۹۱، جان میجر، نخست وزیر وقت بریتانیا، در سفر به مسکو قول داد که «هیچ چیز از این قبیل اتفاق نخواهد افتاد». یلتسین زمانی که در نهایت این گام برداشته شد، ابراز نارضایتی کرد. او در سال ۱۹۹۷ موافقت خود را با گسترش ناتو به شرق اعلام کرد، اما شکایت کرد که این کار را تنها به این دلیل انجام می دهد که غرب او را مجبور کرده است.
البته هیچ توافق قانونی الزامآور بین دو طرف از دوره پس از فروپاشی دیوار برلین وجود ندارد. قضاوت در مورد اینکه آیا غرب حرف خود را زیر پا گذاشته است، کاملاً به این بستگی دارد که فرد تا چه حد تضمین هایی را که میجر و دیگران ارائه کرده اند، الزام آور بداند.
مبارزه بر سر گسترش ناتو به سمت شرق در ژانویه ۱۹۹۰ با ابتکار «هانس دیتریش گنشر» وزیر امور خارجه وقت آلمان آغاز شد. در سراسر اروپای شرقی، مردم دولتهای اقماری مسکو را سرنگون کرده بودند و گنشر نگران واکنش احتمالی کرملین بود. او هنوز خاطرات روشنی از قیام ۱۹۵۶ در مجارستان داشت. هنگامی که یکی از عناصر شورش به دنبال خروج از پیمان ورشو و ایجاد روابط نزدیکتر با غرب بود، شوروی برای سرکوب شورش وارد عمل شد. گنشر می خواست از تکرار این واقعه تاریخی جلوگیری کند و آماده بود در ازای آن امتیازات گستردهای به کرملین بدهد.
او در یک سخنرانی در ۳۱ژانویه ۱۹۹۰ پیشنهاد کرد که ناتو بیانیهای صادر کند که در آن گفته شود: «هر اتفاقی برای پیمان ورشو بیفتد، قلمرو ناتو به شرق و نزدیکتر به مرزهای اتحاد جماهیر شوروی گسترش نخواهد یافت». سخنرانی گنشر مورد استقبال دولت های متحد در بریتانیا، ایالات متحده، فرانسه و ایتالیا قرار گرفت. گنشر در گفتگو با همتای خود در لندن، گفت که او نیاز به اطمینان خاطر دارد که «مجارستان در صورت تغییر در دولت، بخشی از ائتلاف غربی نخواهد شد.» همتای آمریکایی او بیکر در این مورد گفته است «از این ایده خوشحال نشدم» اما این «بهترین چیزی بود که در حال حاضر داشتیم». نگرانی اصلی در میان متحدان غربی این بود که آیا آلمان متحد در ناتو باقی خواهد ماند یا نه؟ در آن زمان برای آنها آینده کشورهای اروپای شرقی که همه آنها هنوز در پیمان ورشو بودند در اولویت نبود.
در اوایل فوریه، گنشر و بیکر این ایده را مستقل از یکدیگر در مسکو ارائه کردند. وزیر امور خارجه آلمان به کرملین اطمینان داد که: «برای ما، این قطعی است که ناتو به شرق گسترش نخواهد یافت. و این به طور کلی صدق می کند» البته منظور کنشر به وضوح فراتر از آلمان شرقی بود. آمریکا به نوبه خود «ضمانتهای آهنینی را ارائه کرد که حوزه قضایی یا نیروهای ناتو به سمت شرق حرکت نخواهند کرد.» وقتی گورباچف گفت که گسترش ناتو «غیرقابل قبول» است، بیکر پاسخ داد: «ما با آن موافقیم.»
بعداً، بیکر می گفت که تمرکز انحصاری او روی آلمان بوده است. ظاهراً او از مذاکره با شوروی به ضرر بوداپست و ورشو ناراحت بود. گنشر همچنین سفر خود به مسکو را کم اهمیت جلوه داد و بعداً گفت که فقط میخواسته واکنش شوروی را «بسنجد» نه چیزی بیشتر. مدت کوتاهی پس از آن، مذاکرات «دو بعلاوه چهار» آغاز شد و تا سپتامبر ۱۹۹۰ ادامه یافت. گنشر گفت، شوروی هرگز به مسئله گسترش ناتو در اروپای شرقی بازنگشت، واقعیتی که او به این معنا تعبیر کرد که این موضوع حل شده است.
در مورد این نسخه از رویدادها جای تردید وجود دارد. از فوریه ۱۹۹۰، بر کسی پوشیده نبود که برخی از کشورهای اروپای شرقی رویای عضویت نهایی در ناتو را در سر میپرورانند. روزنامهها در مورد آن مینوشتند و مقامات شوروی بارها در مورد آن به سیاستمداران گلایه کردند. غرب در مقابل فقط بیانیههای کلی اطمینان بخش ارائه کرد. به عنوان مثال، جورج دبلیو بوش، رئیس جمهوری وقت ایالات متحده، گفت: «ما حتی در افکار خود قصد نداریم به اتحاد جماهیر شوروی به هیچ وجه آسیب برسانیم.» فرانسوا میتران رئیس جمهوری وقت فرانسه هم به گورباچف گفت که «شخصاً طرفدار از بین بردن تدریجی بلوکهای نظامی است.» مانفرد ورنر، دبیر کل ناتو، هم مخالفت آشکار خود را با گسترش ائتلاف غربی ابراز کرد.
پیام واضح بود. اگر گورباچف به عضویت «آلمان متحد» در ناتو رضایت بدهد، غرب ایجاد یک ساختار امنیتی را طرح ریزی میکند که منافع مسکو را در نظر بگیرد.
تضمین های غیررسمی در طول جنگ سرد غیرعادی نبود. جاشوا شیفرینسون، دانشمند علوم سیاسی ایالات متحده، بحث های سال ۱۹۹۰ را با توافقات شفاهی انجام شده بین آمریکاییها و شورویها که منجر به کاهش بحران موشکی کوبا در سال ۱۹۶۲ شد، مقایسه می کند.
پذیرش عضویت آلمان متحد در ناتو برای گورباچف بسیار دشوار بود. اگر رئیس کرملین فکر میکرد تعهدات بن، لندن، پاریس یا واشنگتن چیزی واقعی نیست، دشوار است تصور کنیم که با چنین اقدامی موافقت کند. در واقع، دولت آلمان در نهایت باید وضعیت ویژهای را برای ایالت هایی که قبلاً متعلق به آلمان شرقی بودند، می پذیرفت و تضمین می کرد که این منطقه اصولا میزبان نیروهای عضو ناتو یا هیچ کشور دیگری نخواهد بود.
با توجه به اسناد موجود، برخی حتی حدس می زنند که غرب عمداً شوروی را از همان ابتدا گمراه کرده است. در هر صورت، «جیمز بیکر» چند هفته پس از سفر خود به کرملین، صریحاً به گنشر گفت که برخی از کشورهای اروپای شرقی مشتاق پیوستن به ناتو هستند، گنشر پاسخ داد این موضوع «فعلاً نباید مورد بررسی قرار گیرد»؛ فرمولی که همه گزینهها را برای بعد روی میز نگه میدارد.
دولت ایالات متحده در آن زمان شامل تندروهای با نفوذی مانند دیک چنی وزیر دفاع و معاون نومحافظه کار وی، پل ولفوویتز بود. اینها مردانی بودند که آرزو داشتند ایالات متحده را به تنها ابرقدرت جهان تبدیل کنند و ناتو را در درجه اول ابزاری برای اثبات سلطه ایالات متحده در اروپا می دانستند. علاقه کشورهای اروپای شرقی به پیوستن به این اتحاد در این زمینه مفید بود. به همین دلیل بود که وزارت دفاع آمریکا از ناتو خواست که «در را باز بگذارد.»
به نظر می رسد این روند تاریخی، اظهارات پوتین را که غرب عمداً روسیه را «فریب داده است» تایید می کند با این حال، این دیدگاه سادهانگارانه و اشتباه است. دهه ۱۹۹۰ دهه حسن نیت و توهمات گسترده در هر دو طرف بود. گورباچف قول داده بود که کرملین دموکراسی را در روسیه حاکم کند، به حقوق بشر احترام بگذارد و حق تعیین سرنوشت کشورها را به رسمیت بشناسد. او حتی این احتمال را مطرح کرد که خود اتحاد جماهیر شوروی بتواند به عضویت ناتو درآید. جانشین او یلتسین نیز ابراز اطمینان کرد و مدعی شد که «ما در حال تبدیل شدن به یک کشور متفاوت هستیم.»
برای مدتی به نظر می رسید امپراتوری شرقی آماده اصلاحات است. کهل، گنشر، بوش و جانشین او کلینتون، با این تصور واقعاً می خواستند ناتو را متحول کنند و منافع کرملین را جدی بگیرند. با این حال، یک تناقض بالقوه قابل توجه وجود داشت: از یک سو، همه کشورها ظاهراً با «تقسیم ناپذیری امنیت» متحد شده بودند، در حالی که از سوی دیگر، هر کشور ظاهراً این حق را داشت که تصمیم بگیرد به کدام اتحاد بپیوندد. با این حال، در آن زمان به نظر می رسید که این چیزی بیش از یک مشکل تئوریک نیست.
علاوه بر آن، کلینتون، کهل و دیگران سالها با عضویت لهستان، مجارستان و جمهوری چک در ناتو مخالفت کردند. چنین توسعهای بسیار پرهزینه تلقی میشد، دموکراسیهای نوپا در آن کشورها بسیار شکننده به نظر میرسیدند و ارتشهای آنها بسیار عقبمانده بودند. اما پس از آن، روند اصلاحات در روسیه کند شد و بی اعتمادی شروع به رشد کرد. و جمهوریخواهان آمریکا نیز به نوبه خود متوجه شدند که موضوع گسترش عضویت در ناتو برای کسب امتیازهای سیاسی علیه کلینتون مفید است. بسیاری از آمریکاییها، با ریشههایی از ملتهای اروپای شرقی در ایالت های تعیین کننده انتخابات در غرب میانه زندگی می کردند. همه این عوامل، کلینتون را به سوی تصمیم گیری نهایی برای گسترش ناتو هل داد.
با انجام این کار، غرب متن رسمی هیچ معاهدهای را زیر پا نگذاشت، اما سالها بعد، گنشر گفت که این گسترش از نقطه نظر رسمی درست است «نمیتوان انکار کرد که با روح تفاهمات حاصل شده در سال ۱۹۹۰ مغایر است.»
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟